در بازار عشق ،
هر سکه ای بی بهاست ؛
جز جان ،
که بهای شهادت است ...
جان ، امانتی است که باید به جانان رساند ؛
اگر ندهی ، می ستاند.
فاصله هلاکت و شهادت ، همین خیانت در امانت است...
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
یا مهدی (عج)
گفت : میهمان نمی خواهید ؟ گفتیم می خواهیم ، ولی رسم چادرمان این است که هر میهمانی باید برود ظرفها را بشوید ، گفت : قبول !
شام را خوردیم ، ظرفها را سپردیم دستش ، فرماند? گردان شناختش .
گفت : این که دارد ظرفهایتان را می شوید ، فرماند? لشکرتان است . رفتم نگذارم بقیه اش را بشوید ، راضی نشد . گفت : درست نیست رسم چادرتان به هم بریزد . از من هم چیزی کم نمی شود .
آن فرماند? گردان فکر کرد من اهانت کرده ام . حکم تسویه را داد دستم که بروم کارگزینی لشکر . وقتی آقا مهدی فهمید ، رفت و برخورد کرد . گفت : چرا با نیروهای من این طوری برخورد می کنید ؟ !
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
یا مهدی (عج)
انباردارمان گفت : « یک بسیجی این جا هست که هیچی نمی خواهد ، عوض ده تا نیرو هم کار می کند . می شود این را بدهی اش به من !».
گفتم : «کو کجاست ؟» گفت : « همان که دارد گونیها را دوتا دوتا می برد توی انبار؛ همان را می گویم.» گونیها جلوی صورتش بود و می برد توی انبار؛نمی شد دیدش . رفتم نزدیکتر . نیم رخش را دیدم . آقا مهدی بود . او هم من را دید . با چشم و ابرو اشاره کرد چیزی نگویم . بگذارم کارش را بکند . دل توی دلم نبود . گونیها که تمام شد و چای که آوردند ، گفت : « برویم دیگر!».
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
یا مهدی (عج)
تولد | 1322 میاندوآب , آذربایجان غربی |
شهادت |
30 فروردین1351 تهران |
زمینه فعالیت | سیاسی |
ملیت | ایرانی |
مذهب | مسلمان شیعه |
نقشهای برجسته | از اعضاء مرکزی سازمان مجاهدین خلق |
علی باکری (1322میاندوآب - 1351تهران)، از اعضاء مرکزی سازمان مجاهدین خلق که پس از دستگیری توسط ساواک، در دادگاه نظامی به جرم «خرابکاری و برهم زدن امنیت کشور» ، اعدام محکوم شد.
وی برادر مهدی باکری و حمید باکری، از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ ایران و عراق بود.
به سال 1341 با رتبه 1 در مهندسی شیمیدانشکده فنی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. وی از ابتدای دوره دانشگاه تحت تاثیر جریاناتی چون جبهه ملی دوم و نهضت آزادی بود و همان زمان در جریان رخداد 15 خرداد بسیار متاثر شد. وی با داشتن پیش زمینه مذهبی به مطالعه آثار افرادی چون مهندس بازرگان و آیتالله مکارم شیرازی روی آورد. در سالهای دوم و سوم تحصیلش به نهضت آزادی گرایشی خاص پیدا کرد. در سال 1344 بود که با معرفی ناصر صادق در کلاسهای مطالعاتی مجاهدین خلق که توسط سعید محسن اداره میشد حضور یافته و اینگونه ارتباطش با مجاهدین کلید خورد. در سال 1345 با رتبه 1 از دانشگاه فارغ التحصیل شد. بلافاصله پس از آن به تدریس در دانشگاه پرداخت. به سال 1348 به عنوان اولین فرد پس از هیئت موسس و بدیع زادگان، وارد کادر مرکزی سازمان شد. در سال 1349 از تدریس استعفاء داد و به بهانه ادامه تحصیل به بیروت رفت. در آنجا در مورد آموزشهای نظامی اعضای سازمان با مسئولان الفتح مذاکراتی انجام داد. در اواخر 1349 جهت شناسایی گروههای مبارز خارج از کشور به فرانسه رفت. اوایل 1350 به بیروت بازگشت. پس از تهیه مقادیری اسلحه و مهمات در تیر1350 همراه با محموله قاچاق به ایران بازگشت . اطلاعات اکتسابی وی در جریان سفر در اختیار سازمان قرار داده شد. در این زمان سرپرستی گروه شیمی سازمان را عهده دار بود.
در شهریور1350 همزمان با موج دستگیریهای اعضای سازمان به دام ساواک افتاد . پس از بازجوئی ، در دادگاه نظامی به اعدام محکوم شد. 30 فروردین1351 حکمش اجرا شد.
منبع : http://hemat008.blogfa.com