بسم الله الرحمن الرحیم
در این لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشیمانی وصیت خود را می نویسم و علم کامل دارم که در این ماموریت شهادت ، جان به پروردگار بزرگ باید تسلیم نمایم انشاالله که خداوند متعال با رحمت و بزرگواری خود گناهان بیشمار این بندة خطاکار را ببخشند .
وصیت به احسان و آسیه عزیز :
1 ) انشاالله وقتی به سنی رسیدید که توانستید این وصایا را درک نمائید هر چند روز یکبار این وصیتنامه را بخوانید.
2 ) شناخت کامل در حد استطاعت خود از خداوند متعال پیدا نمائید در پی اصول اعتقادی تحقیق و مطالعه نمائید و تفکر زیاد نمائید تا به اصول اعتقادی یقین کامل داشته باشید .
3 ) احکام اسلامی را (فروع دین ) با تعبد کامل و بطور دقیق و با معنی بجا آورید .
4 ) آشنایی کامل با قرآن کریم که عزتبخش شما در این دنیای سرتا پا گناه خواهد بود داشته و در آیات آن تفکر زیاد بنمائید و با صوت خواندن قرآن را فرا گیرید .
قدر این انقلاب اسلامی را بدانید و مدام در جهت تحکیم مبانی جمهوری اسلامی کوشا باشید و زندگی خودرا صرف تحکیم پایه های این جمهوری قرار دهید .
5 ) از راحت طلبی و بدست آوردن روزی بطور ساده دوری نمائید . دائم باید فردی پرتلاش و خستگی ناپذیر باشید .
6 ) یقین بدانید تنها اعمال شما که مورد رضایت خداوند متعال قرار خواهد گرفت اعمالی است که تحت ولایت الهی و رسولش و امامش باشد بنابراین در هر زمان و هر موقعیت همت به اعمالی بگمارید که مورد تائید رهبری و امامت باشد .
7 ) به کسب علم و آگاهی و شناخت در تاریخ اسلام و تاریخ انقلابات اسلامی اهمیت زیاد قائل شوید .
8 ) قدر این انقلاب اسلامی را بدانید و مدام در جهت تحکیم مبانی جمهوری اسلامی کوشا باشید و زندگی خودرا صرف تحکیم پایه های این جمهوری قرار دهید .
9 ) به اخلاقیات اسلام اهمیت زیاد قائل شده و آن را کسب و عمل نمائید .
10 ) در جماعات و مراسم به خصوص نماز جمعه ، دعای کمیل و توسل ومجالس بزرگداشت شهداء مرتب شرکت نمائید .
11 ) رساله امام را دقیق خوانده و مو به مو عمل نمائید .
12 ) حق مادرتان را نگهدارید و قدرش را بدانید و احترام و احسان به مادرتان را به عنوان تکلیف دانسته و خود را عصای دست ایشان نمائید .
13 ) در زندگیتان همواره آزاده باشید و هیچ چیز غیر از خدا و آنچه خدائی است دل نبندید و بدانید که دنیا زودگذر و فانی است ، فریب زرق و برق دنیا را نخورید .
14 ) برحذر باشید از وسوسه های نفس و مدام به یاد خدا باشید تا از شر نفس و شیطان در امان باشید .
وصیّت به فاطمه :
1 ) می دانم در حق شما مدام ظلم کرده ام و وظیفه ام را بجا نیاورده ام ولی یقین بدان که خود را بنده ای قاصر و کم کاری میدانم و امید دارم که حلالم نمائید .
2 ) احسان و آسیه امانتهایی هستند در دست تو و مدام در تربیت اسلامی آنها باید همت گمارید و توجیه و کنترل مواردی که به آنها وصیت نمودهام به عهده شماست .
3 ) از کوچکی آنها را با قرآن آشنا کرده و به کلاس قرائت قرآن بروید .
4 )از کوچکی آنها را در مجالس و مجامع خصوصا نماز جمعه ، دعای کمیل و یادبود شهداء شرکت بدهید .
5 ) درآمد یا پولی نداشته و ندارم که مهریه تان را بدهم انشا ا... که حلال خواهید کرد .
6 ) مقداری به مهدی مقروضم به شکلی که برایتان مقدور باشد پرداخت نمائید منتهی فشار مادی بیش از حد به خودتان در این مورد وارد نکنید .
7 ) انشاءالله که شما و عموم فامیل در یادبود من به یاد شهدای کربلا و امام حسین گریه و عزاداری نمائید و مرتب بیاد بیاورید که هستی دهنده اوست و باید شکر به مصلحت الهی گفت.
متاسفانه به علت نبودن وقت نتوانستم وصیتم را تمام نمایم از عموم آشنایان و فامیل حلالیت میخواهم انشاءالله همه خدمتگزار اسلام خواهند بود .
حمید باکری
منبع : http://www.tebyan.net
نام: حمید باکری
نام پدر: حسین
تاریخ تولد: 1334
محل تولد: آذربایجانغربی / ارومیه
تاریخ شهادت: 1362/12/6
محل شهادت: جزیره مجنون
طول مدت حیات: 28 سال
مزار شهید: مفقودالجسد
آخرین سمت: قائم مقام فرماندهی لشگر31عاشورا
تولد و کودکی
در آذر سال 1334 در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود . در سنین کودکی مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سیکل و اول دبیرستان را در کارخانه قند ارومیه و بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند. بعلت شهادت برادر بزرگش علی که بدست رژیم خونخوار شاهنشاهی انجام شده بود با مسائل سیاسی و فساد دستگاه آشنا شد . بعد از پایان دوران خدمت سربازی در شهر تبریز با برادرش مهدی فعالیت موثر خود را علیه رژیم آغاز کرد و خود سازی و تزکیه نفس شهید نیز بیشتر از این دوران به بعد بوده است.
تحصیلات
در سال 1355 ظاهراُ بعنوان تحصیل به خارج از کشور سفر میکند ، ابتداء به ترکیه و از ترکیه جهت گذراندن دوره چریکی عازم سوریه میشود و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم نویسی کرده و فقط یک هفته در کلاس درس حاضر می شود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با هجرت امام«مد ظله العالی»به پاریس عازم پاریس می شود و از آنجا هم جهت آوردن اسلحه به سوریه میرود و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مراجعت، جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در مراکز نظامی مشغول فعالیت میشود و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 57 به عضویت سپاه درآمده و به عنوان فرمانده عملیات با عناصر دستنشانده امپریالیسم شرق و غرب که در گروهکها و احزابی که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شروع به فعالیت کرده بودند به مبارزه میپردازد .
در عملیات پاکسازی منطقه سرو و آزادسازی مهاباد ، پیرانشهر و بانه نقش مهم و اساسی داشته و در آزاد سازی سنندج با همکاری فرمانده عملیاتی منطقه با استفاده از طرحهای چریکی کمر ضد انقلاب وابسته و ملحد را در منطقه شکسته و باعث گردید که سنندج پس از مدتها آزاد گردد.
ورود به بسیج و جنگ تحمیلی
شهید با فرمان امام مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی مسئول تشکیل و سازماندهی بسیج ارومیه شد ودر این مورد نقش فعالانه و موثری ایفا نمود . همیشه از بسیجی ها و از قدرت الهی آنها سخن می گفت . با شروع جنگ تحمیلی جهت مبارزه با بعثیون کافر به جبهه آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت نمود .
مدتی در شهرداری بصورت افتخاری در سمت مسئول بازرسی مشغول خدمت گردید و چون کار اداری نتوانست روح بزرگ او را آرام کند مجدداً عازم جبهه آبادان شد و فرماندهی خط مقدم ایستگاه 7 آبادان را بعهده گرفته و به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت . وی در زمره خاطراتش که از بسیجی ها صحبت میکرد میگفت که دو سه تا نوجوان بودند هر هر قدر اصرار کردیم که پشت جبهه کار کنند قبول نکردند و شروع کردند به گریه کردن که باید ما در خط مقدم باشیم و میگفت : اینها به انسان نیرو می دهند و باعث تقویت ایمان در آدمی میشوند.
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
یا مهدی (عج)
منبع : http://shahedjavedan.persianblog.ir/post/17 وبلاگ اطلاع رسانی شهید جاویدان
یا الله،یا محمد،یا علی،یا فاطمة زهرا،یا حسن،یا حسین،یا مهدی (عج) و تو ای روح الله و شما ای پیروان صادق شهیدان.
خدایا چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت و نافرمانی ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا ابا عبدالله شفاعت! آه چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش ، و چه کنم که تهیدستم،خدایا تو قبولم کن.
سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر کفر و الحاد،عصر مظلومیت اسلام وپیروان واقعی اش. عزیزانم شبانه روز باید شکرگزار خدا باشیم که سرباز راستین صادق این نعمت شویم و باید خطر وسوسه های درونی ودنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت وخلوص در عمل ،تنها چاره ساز است.
ای عاشقان اباعبدالله بایستی شهادت را در آغوش گرفت،گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نمائیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم.
وصیت به مادرم وخواهران و برادرانم و اهل فامیل بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست،همیشه بیاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید،پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید،اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید وفرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح وارث حضرت ابولفضل برای اسلام ببار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امید دارم خداوند مرا با گناهان بسیار بیامرزد.
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
مهدی باکری
یامهدی (عج)
شهید مهدی باکری ، متولد 1333 شهرستان میاندواب (ارومیه) . از خاطرات بچگیش که خوندم این بود که تو بچکی مادر بزرگوارشونو از دست میدن و رشته دانشگاهیشم مهندسی مکانیک بوده ، از سربازی هم به تبعیت از دستور امام خمینی (ره) فرار میکنه و مخفیانه و فعالیت های انقلابی انجام میداده . دو روز بعد از ازدواجش راهی جبهه میشه قبل اونم به مدت 9 ماه شهردار ارومیه بوده که خیلی خاطرات خوندنی و جالبی ازش به یادگار مونده.
مثلا یه دفعه که سیل اومده بوده ایشون بعد از اعزام گروه ها خودشونم با آخرین گروه برای کمک به مردم میرن و داشتن به یک پیره زن کمک میکردن که پیره زن به داداش مهدی ما که عرق می ریخته نیگاه میکنه و میگه: خدا عوضت بدهد مادر! خیر ببینی ! این شهردار فلان فلان شده کجاست؟ ای کاش یک کم از غیرت و شرف شما را داشت.
شهید باکری با اون لبخند زیباش میگه : آره مادر ؛ ای کاش داشت.(1)
فرمانده لشکر عاشورا بوده و تو عملیاتهای والفجر1-4، عملیات رمضان ، بیت المقدس 1و2 در عملیات بیت المقدس 2 بدجوری مجروح میشه.
طبق چیزایی که از سایت شهید آوینی خوندم ایشون رفته بودن دیدار امام خمینی (ره) و امام خامنه ای (مدظله العالی) و ازشون خواسته بودن برای شهید شدنشون دعا کنند. بالاخره به دیدار محبوبش رفت اونم تو عملیات بدر سال 1363/11/25 با اصابت تیر مستقیم.
مبارکت باشه رضوان الهی