ده – پانزده روز می شد که حمید و مرتضی یاغچیان شهید شده بودند . آقا مهدی آمد ، بهم گفت : واسه شهادت
این بچه ها نمی تونستی یه پارچه بزنی ؟
گفتم : خیلی وقته بچه های تبلیغات پلاکارد آماده کردن ، ولی با خودمون گفتیم شاید صلاح نباشه بزنیم.بچه ها اگر ببینند روحیه شون خراب میشه.
یه جوری که انگار ناراحت شده باشه نگام کرد و گفت : یعنی میگی این بچه ها از شهادت می ترسن ؟
مگه این راهی که دارن میرن غیر شهادت جایی دیگه هم میره ؟
وقتی شهادت و تذکر بدیم همه مون روحیه می گیریم.
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
یا مهدی (عج)
یادگاران 3 ، ص 63