در سالهای جنگ عراق علیه ایران ، فرزندم به اجبار به سربازی رفته بود . بعد از یکی از عملیاتها به من اطلاع داده شد که پسرت کشته شده است.
به محل تحویل اجساد رفتم کارت و پلاک پسرم را تحویل دادند . کارت متعلق به خودش بود .اما وقتی برای تحویل جسد رفتم ، با تعجب دیدم که این جنازه متعلق به پسرم نیست !
چهره او شبیه بسیجیان ایرانی بود . محاسن داشت و بسیار نورانی بود !
به مسئول مربوطه گفتم این جنازه پسرم نیست. اما او گفت : مارک کاملا صحیح است این جنازه را بردار ببر.
هر چه صحبت کردم بی فایده بود ترسیدم به خاطر این موضوع اذیتم کنند .
جنازه را برداشتم و طی مسیر به کربلا رسیدم .پس از زیارت به سمت قبرستان کربلا رفتم . نمی دانستم با این پیکر نورانی چه کنم ؟ لذا او را در کربلا به خاک سپردم . بعد هم فاتحه ای برایش خواندم و راهی بغداد شدم .
مدتی بعد اعلام شد که پسرم زنده است و در اسارت ایرانیهاست .پس از جنگ وبعد از تبادل اسرا پسرم برگشت.
اولین سوالم از او در مورد مدارکش بود و این که آن جوان خوش سیما چه کسی بوده.
جواب پسرم عجیب تر بود .
از من حلالیت طلبید وبعد خداحافظی کرد و رفت.
خدایا مرا پاکیزه بپذیر
یامهدی (عج)